روزهای طلبگی

  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 

ازدواج به سبک شهدا 

17 آذر 1395 توسط اكرم شيرائي

💍 سفره_عقدخودمانی💍
می‌گفتند اگر لباس عروس👰سفید نباشد شگون ندارد.:?

مجبور شدیم یک بلوز 👚و دامن سفید 👗از همسایه‌مان قرض کنیم.
ولی سفره را دیگر بر اساس شگون و این‌جور چیزها نچیدیم
به جای سفره مجلّل با گردو و بادام طلایی یا نقل و شیرینی و میوه‌های رنگارنگ،

یک سفره پلاستیکی ساده 😌

انداختیم که رویش یک جلد کلام‌الله مجید بود🌹

و یک آینه و مقداری نان و پنیر!😋
سفره‌اش ساده بود…

ولی صفا و صمیمیتش آن‌قدری بود که دلمان می‌خواست. 

 نظر دهید »

خانواده امام خامنه‌ای ؟؟؟

17 آذر 1395 توسط اكرم شيرائي

رهبر معظم انقلاب اسلامی، از معدود چهره‌های تاریخ معاصر جهان است که فرزندانشان نقش حداقلی نیز در اثرگذاری بر قدرت حاکم ندارند؛
👈اما از فرزندان سکان‌دار انقلاب اسلامی ایران چه می‌دانیم و ایشان اکنون در چه موقعیتی هستند و چه نقش‌هایی بر عهده دارند؟
👈یکی از مباحثی که برای عموم مردم اهمیت و جذابیت دارد، خانواده حضرت امام خامنه‌ای است. 

👈رهبر معظم انقلاب دارای شش فرزند هستند. نام خانوادگی همسر ایشان «خجسته» است.
👈 نام دخترانشان بشری خامنه ای و هدی خامنه ای ، نام فرزندان پسرشان سید مصطفی خامنه ای ، سید مجتبی خامنه ای ، سید مسعود خامنه ای و سید میثم خامنه ای است.
👈یکی از دختران ایشان همسر فرزند آیت الله محمدی گلپایگانی رئیس دفتر رهبری است که ضمن آراستگی به لباس شریف روحانیت و علم دین در دانشگاه های کشور نیز به تدریس متون حقوقی به زبان فرانسه اشتغال دارند و دختر دیگر ایشان، همسر فرزند آیت الله باقری کنی از علمای تهران است.
👈سیدمصطفی خامنه‌ای، فرزند بزرگ ایشان با دختر آیت‌الله خوشوقت ازدواج کرده ‌است.
👈سید مجتبی خامنه‌ای داماد دکتر غلامعلی حداد عادل است.
👈سید مسعود خامنه‌ای نیز با فرزند آیت‌الله خرازی و خواهر صادق خرازی ازدواج کرده ‌است.
👈سیدمیثم خامنه‌ای کوچکترین فرزند ایشان نیز به ازدواج دختر آقای لولاچیان از بازاریان متدین در آمده است.
👈مقام معظم رهبری همچون امام راحل فرزندان خود را از فعالیت‌های سیاسی و اقتصادی مبرا داشته و به ایشان توصیه کرده‌اند، در کارهای اقتصادی وارد نشوند و ایشان نیز همواره تابع نظر پدر خویش بوده‌اند.
👈حجت‌الاسلام و المسلمین احمد مروی معاون ارتباطات حوزه ای دفتر مقام رهبر معظم انقلاب در این رابطه می گوید: «ایشان چهار فرزند پسر دارند كه هر چهار نفر، طلبه‌ و معمم هستند و حقیقتاً هم درس می‌خوانند.

خوب هم درس می‌خوانند. من با اینها مأنوسم، این توفیق را دارم. اُنسی دارم، نشست داریم، گعده داریم، صحبت می‌كنیم. یك بار ندیده‌ام كه اینها راجع به پولی، امكاناتی و چیزهای از این قبیل صحبت بكنند. گویی افرادی معمولی هستند و پدرشان هم یك فرد معمولی است».

 نظر دهید »

در محضر شهدا

15 آذر 1395 توسط اكرم شيرائي

صحبتی دارم با سید و مولایم امام زمان (عج)
ای سید و مولای من! 

آقا جان ! از تو ممنونم به خاطر همه‌ محبت‌هایی که در دورانی که در دنیا بوده‌ام بر من ارزانی داشته‌ای و شرمنده‌ام که شاکر این همه نعمت نبوده‌ام. اما امید به رحمت و کرم این خانواده دارم و با این امید زنده‌ام و جان می‌دهم . 

🌹 گر چه برای تربیت شدن و سرباز شدن تو تلاشی نکرده‌ام اما به آن امید جان می‌دهم که در آن روز موعود که ندا می‌دهند : « از قبرهایتان بیرون بیایید و به یاری مولایتان بشتابید » من هم به اذن مولایم در حالی که شمشیر به کمر بسته‌ام از قبر بیرون آمده و پای رکاب تو آقاجان سربازی کنم . 

🌹 آرزوی بزرگی است و از دهان من بزرگتر ، اما آقاجان ! آرزو بر جوانان عیب نیست.
💐از وصیت شهید مدافع حرم اسداللهی که از عاشقان ابراهیم هادی و خواهرزاده شهید مصطفوی (همسفرشهدا) بودند.

 نظر دهید »

کلاس موسیقی 

14 آذر 1395 توسط اكرم شيرائي

در سال دوم دبیرستان بود که مرحوم آیت الله العظمی میرزا جواد تبریزی(ره) کم کم به خاطر جذابیت و معنویت حوزه علمیه و آشنائی با گروهی از طلاب فاضل، تصمیم به رها نمودن تحصیلات كلاسیك نمود. با توجه به اینکه خانواده میرزا (ره) با ترک مدرسه موافق نبودند لذا ایشان دنبال بهانه ای می گشت تا بتواند دبیرستان را رها کرده و به دروس حوزه مشغول شود، بعد از مدتی مسئولین دبیرستان تصمیم می گیرند که درس موسیقی را جزء درسها قرار دهند، و با برگزاری اولین .

.

کلاس موسیقی مرحوم میرزا جواد (ره) فرصت را مغتنم شمرده و با این بهانه که این خلاف شرع است دبیرستان را ترک می کند و حاضر نمی شود دیگر در آن مدرسه ادامه تحصیل دهد ، مدیر و معلمان با مراجعه به پدر مرحوم میرزا (ره) از او می خواهند كه فرزند خود را از تصمیم خود منصرف نماید، زیرا او آینده ای درخشان دارد. لکن میرزا (ره) مقاومت نموده، سرانجام با پناه بردن به مدرسه طالبیه تبریز و با جدّیت درس را شروع می كند، مدیر دبیرستان تصمیم می گیرد خود را به حجره میرزا (ره) برساند و او را قانع به بازگشت به دبیرستان نماید، لذا با مقداری هدایا به حجره مرحوم میرزا (ره) می رود و از او می خواهد كه به دبیرستان برگردد. .

.

لکن می گوید: من با خدا عهد بسته ام که دروس حوزه را شروع کنم و این راه را انتخاب کرده و از تصمیم خود بر نمی گردم. من می خواهم راهی را بروم که نهایتش خدمت به دین و مذهب بر حق تشیع باشد. مرحوم میرزا(ره) در صدد بود ازهر راه ممكن رضایت پدر و مادر را جلب كند، زیرا كه عدم رضایت آنها او را آزار می داد او با عشق و علاقه فراوان می خواست به دین خدمت كند و به خاطر مخالفت والدین آرامش نداشت، و همواره در فكر چاره جوئی بود، و این امر موجب شد كه به استخاره پناه ببرد و با خدای خود عهد می بندد كه اگراستخاره خوب آمد به درس حوزه ادامه دهد، و به تدریج رضایت والدین را جلب نماید، و اگر استخاره بد آمد آنچه که پدر و مادر به او امر کنند اطاعت نماید. .

.

میرزا جواد تبریزی(ره) شنیده بود که شیخ هدایت غروی (ره) از اشخاصی است که استخاره او مجرّب است و در میان مردم شهر تبریز مشهور بود که مضمون استخاره را شرح می دهد، به نزد مرحوم شیخ هدایت(ره) رفته و استخاره طلب می کند، شیخ هدایت(ره) به محض آنکه استخاره را می گیرد چهره اش برافروخته می شود، میرزا (ره) می گوید: یك لحظه با نگاه به چهره شیخ، ترسیدم، ناگهان رو به من كرد و گفت: چکار می خواهی بکنی پسر، می خواهی نبی (پیامبر) بشوی و پا درجای انبیاء بگذاری، من جایگاه تو را در نزد ائمه(علیهم السلام) می بینم !!

 نظر دهید »

ماجرای دیدار خصوصی پسر فقیر با امام خامنه‌ای در قم 

14 آذر 1395 توسط اكرم شيرائي

👈بعد از نماز مغرب بود. آقا داشتند با چند نفر از علما دیدن می کردند. بحث خیلی جدی بود. ناگهان یکی از محافظ ها با دو دختر بچه آمد داخل. بچه ها بدجوری گریه می کردند. آب دماغ شان آویزان بود. هق هق می کردند. محافظ گفت: آقا ببخشید. اینها اینقدر گریه کردند که دیگر کسی حریفشان نشد. آمدند شما را ببینند. آقا نگاه تفقد آمیزی کردند و دست روی سر دختر کوچکتر کشیدند. احوال پرسی کردند اسم شان را پرسیدند. بچه ها خود را روی دست آقا انداختند ، عقده دل شان را خالی کردند.
👈دو دختر که کنار رفتند یک پسر بچه شش ساله پشت شان بود. یک پسر بچه با شلوار کردی و یک زیرپوش آبی رنگ کهنه و چفیه ای به دور گردن.
👈آقا پرسیدند : شما هم برادر این هایی؟
👈پسر سر را به آسمان پرتاب کرد و نزدیک آقا شد. شروع کرد در گوش آقا صحبت کردن. آقا به دقت گوش می داد. اخم ها را توی هم کشیدند و سر بلند کردند. پرسیدند: آقای نجات کجا هستند؟
👈همه تعجب کرده بودند. مگر این پسرک چه در گوش رهبر گفته بود که آقا رئیس کل سپاه ولی امر را صدا کرده؟! آقای نجات آمد. آقا گفتند: ببینید این آقا پسر چه می گویند، پی گیری کنید و به من خبر دهید.
👈نجات دست بچه را گرفت و به گوشه حسینیه رفت. پسرک یک دقیقه ای هم با نجات صحبت کرد. ناگهان نجات هم بلند شد. از قیافه اش معلوم بود که او هم گیج شده.فرید جلو رفت. گفت چی شده؟چی میگه؟
👈نجات گفت: میگه پدرم معتاد بوده. یک سال پیش همه چیزمان را برداشته و رفته. ما چند وقتی توی همان خانه که بودیم زندگی کردیم. اما بعد چند مدت صاحبخانه بیرون مان کرد. توی میدان هفتاد و دو تن چادر زده بودیم که دو ماه پیش شهرداری از آنجا هم بیرونمان کرد. این چند وقت را شبها در حرم می خوابیدیم اما از وقتی که آقا آمده و حرم را حسابی می گردند شبها ما را از آنجا بیرون می کنند. الان چند شب است که ما توی خیابون می خوابیم.:’(
👈 نجات به پسرک گفت: مادرت کجاست؟گفت: بیرون. الان میرم میارمش.
👈 فرید دنبالش دوید. رفت تا جلوی در. از هر گیتی که رد می شد محافظین و مسئولین حراست می گفتند تو دیگه کجا بودی؟! پسرک بی توجه به سوالشان می دوید و ناگهان در جمعیت انبوده جلوی در گم شد. فرید به مسئولین حراست گفت: اگر این پسرک برگشت جلویش را نگیرید . قراره با مادرش برگرده.
👈 توی همین گیر و دار بود که یک ربعی گذشت. ناگهان پسرک دست در دست یک کودک کوچکتر آمد. اولین گیت جلویش را گرفت. پاسدار گفت: آقا کوچولو کجا میری؟! پسرک در حالیکه چشمش برق می زد گفت: آقای خامنه ای با ما کار دا ره. فرید دوید جلو. گفت ولش کنید.بچه ها رفتند و ناگهان فرید با زنی که در میان جمعیت خود را به زور جلو می کشید روبرو شد.زن عصبانی بود. گفت: آقا این کجا رفت؟ آمده به من می گه بیا بریم من با آقای خامنه ای حرف زدم قراره خونه بهمان بدهند. بیا بریم. دست داداشش را گرفته و بدو بدو کشونده تا اینجا.
👈 فرید متحیّر شده بود. گفت : بله خانم حرف زده.
👈 زن گفت: چی ؟ حرف زده؟ با کی؟
🔷🔸 فرید گفت: با آقای خامنه ای🔸🔷

 نظر دهید »
  • 1
  • ...
  • 100
  • 101
  • 102
  • 103
  • ...
  • 104
  • ...
  • 105
  • 106
  • 107
  • ...
  • 108
  • ...
  • 109
  • 110
  • 111
آذر 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
1 2 3 4 5 6 7
8 9 10 11 12 13 14
15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28
29 30          

روزهای طلبگی

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس