روزهای طلبگی

  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 

سیاست زنانه

23 آذر 1395 توسط اكرم شيرائي

حتی اگر خرید میوه اش ریزه لهیده اس

انقدر تعریف کن که دفعه بعد بره بهترشو بگیره. نکوب تو سرش تو عرضه میوه گرفتنم نداری

انطوری مرد سرکوب میشه و دیگه تو کارهای بعدیتونم باهاتون راه نمیاد .با خودش میگه اینکه بلده بره بگیره ولی تا ی مدت میری بگیری یه روز که بهش نیاز داری اون دیگه واست انجام نمیده..

پس همیشه از بدترین خریدش تعریف، تحسین کنید که امیدی باشه برای خرید بعدی

اگر دفعه های بعد هم بد و ریز خریدن بازم نق نزنید کمکم یاد میگیرن.

شاه کلید فقط تعریف …

بعدش کلی ذوق کنین و بگین 

وااااای عزیزم چقد دستات ماشالله قوی و قدرتمنده ،من هرکار کردم نتونستم بازش کنم هیچوقت بهش نگین خودم میتونم خودم میرم و ووووو…

بذارین فک کنه همه جا بهش نیاز دارین و وجودش واستون درکنار شما لازم و ضروریه

 نظر دهید »

در محضر شهدا

23 آذر 1395 توسط اكرم شيرائي

‍ رفتار شهید نوروزی در شب شهادتش عجیب بود. غسل شهادت انجام داد و پیراهن مشکے که همه ساله برای اقامه عزای ائمه به ویژه محرم و صفر می پوشید را بر تن ڪرد . فردای آنروز در آخرین عملیات سامرا مهدی سکان فرماندهی را برعهده داشت و برایش به نتیجه رسیدن عملیات خیلی مهم بود . 

✳️با انرژی عجیبے که داشت از این سو به آن سو می رفت و عملیات را هدایت مےڪرد . ما تقریبا در ڪمین دشمنان افتادیم و آتش سنگین از چند طرف به سمت ما می بارید ، از سه طرف به ما تیراندازی می شد حتی آنقدر نزدیک شدند که نارنجک دستی هم می‌انداختند.

✅در یکے از آخرین لحظات ، مهدی شجاعانه ایستاد و به طرف آنان تیراندازی کرد اما ناگهان با ضربه به زمین خورد ، بلافاصله کاپشنش را درآوردم تیر به سمت راست سینه اش خورده بود و از آنطرف در رفته بود اما خونریزی بسیار شدیدی داشت با همین حالت هنوز یک خشاب گلوله داشت باز هم شجاعانه ایستاد و تا آخرین فشنگش را هم ایستاده و به زانو شلیک کرد اما دیگر جانی برایش نمانده بود نفسش به شماره افتاده بود همه می دانستیم که مهدی چقدر عاشق امام حسین است ، مدام ذکر لبش یا حسین بود و این لحظه آخر هم یا زهرا گفت. یکی دو تا از بچه های دیگه اومدن و پوشش دادن و من مهدی را کول کردم و کشان کشان آوردم عقب تر و صدایش هم آرام شنیده می شد که می گفت یا حسین به بیمارستان رسیدیم نیم ساعت طول کشید اما مهدی شهید شده بود و من هم بی برادر …
📚روایت همرزم شهید مهدی نوروزی. از کتاب مدافعان حرم. اثر گروه شهید هادی در محضر شهدا باشید.

 نظر دهید »

هفته وحدت مبارک باد

22 آذر 1395 توسط اكرم شيرائي

 نظر دهید »

واعتصموا بحبل الله جمیعاًولا تفرقوا

22 آذر 1395 توسط اكرم شيرائي

​

 نظر دهید »

در محضر شهدا

22 آذر 1395 توسط اكرم شيرائي

مادر در خواب پسر شهیدش را می بیند. پسر به او می گوید «توی بهشت جام خیلی خوبه ، چی می خوای برات بفرستم؟» ????مادر می گوید «چیزی نمی خوام ؛ فقط جلسه قرآن که می روم همه قرآن می خوانند و من نمی توانم بخوانم خجالت می کشم . می دونن من سواد ندارم، بهم میگن همون سوره توحید را بخون .» ✅پسر می گوید :« نماز صبحت را که خواندی قرآن رو بردار و بخون !» بعد از نماز یاد حرف پسرش می افتد.  قرآن را برمی دارد و شروع می کند به خواندن . خبر می پیچید … ✳️پسر دیگرش این را به عنوان کرامت شهید ، محضر آیت الله نوری همدانی مطرح می کند و از ایشان می خواهد مادرش را امتحان کنند.  قرار گذاشته می شود و حضرت آیت الله نزد مادر شهید می روند. قرآنی به او می دهند که بخواند . به راحتی همه جا را می خواند ؛ اما بعضی جاها را نه . میفرمایند: قرآن خودت را بردار و بخوان ! مادر شهید شروع می کند به خواندن ، بدون غلط.  آیت الله نوری گریه می کنند و چادر مادر شهید را می بوسند و می فرمایند: جاهایی که نمی توانست بخواند متن غیر از قرآن قرار داده بودیم که امتحانش کنیم. سردار شهید حاج کاظم رستگار ، فرمانده لشگر 10 سید الشهدا (ع) ????برگرفته از کتاب شهیدان زنده اند. اثر گروه شهید هادی در محضر شهدا باشید.  

 1 نظر
  • 1
  • ...
  • 96
  • 97
  • 98
  • ...
  • 99
  • ...
  • 100
  • 101
  • 102
  • ...
  • 103
  • ...
  • 104
  • 105
  • 106
  • ...
  • 111
آذر 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
1 2 3 4 5 6 7
8 9 10 11 12 13 14
15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28
29 30          

روزهای طلبگی

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس