روزهای طلبگی

  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 

پیراهن نوکری ...

29 مرداد 1399 توسط اكرم شيرائي

​▫️ تمام کمدهایم را زیر و رو می‌کنم. لباس‌های بهاری، بارانی‌ها… خسته می‌شوم از این همه رنگ و مدل. نگاهم به تو که گره می‌خورد آرام می‌شوم.

◾️ ساده بودنت به عالمی می‌ارزد «پیراهنِ مشکیِ نوکری‌ام» حالمان با پیراهنِ مشکی خوش است؛ و من به عشقِ تو هر دهه این لباس مشکی را تنم می‌کنم شاید که بشود قدری همرنگ صاحب عزا شوم.

? یادم نمی‌رود شبی که قرار بود صبحش راهی حَرَمت شوم، قرآن را که باز کردم «کهیعص‏» برایم افتاد. هر سال منتظرم در مُحرّمت قرآن باز کنم شاید که باز هم اولِ سوره‌ی مریم تقدیرم شود… امسال هم به مُحرّمت رسیدم اما حال و هوایش کمی فرق دارد.

? نمی‌دانم خبری از آن هیئت‌ها و روضه‌های پرشور هست؟ نمی‌دانم باز هم می‌شود به امیدِ دیدنِ صاحب عزا در مجلس، وسط روضه و هق‌هق‌هایم سرم را بالا بیاورم، چپ و راست را نگاه کنم و دلم را خوش کنم که شاید تو هم هستی؟

▫️ امسال کجا دنبالت بگردم “پسرِ فاطمه” خیمه‌ات کجا برپا می‌شود؟ کجا چشمانت خیس است؟ نکند امسال هم در عزای اباعبدالله دردت را بیشتر کنیم و باز هم شرمنده‌ات شویم که نتوانسته‌ایم ابوالفضلی برای تو باشیم و پای تو بایستیم… که همچنان باری هستیم بر دوشت…

مطلب قبلی
مطلب بعدی
 نظر دهید »

موضوعات: بدون موضوع لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...

فید نظر برای این مطلب

آذر 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
1 2 3 4 5 6 7
8 9 10 11 12 13 14
15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28
29 30          

روزهای طلبگی

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس